باکس تخت خواب؛ ناجی فضای کم
میلاد که از آن دسته آدمهایی بود که هر چند سال یکبار دلش برای تغییر و تنوع تنگ میشد، تصمیم گرفت خانهاش را عوض کند. اما این بار به جای یک آپارتمان بزرگ و جادار، یک واحد نقلیتر و دنجتر اجاره کرد در یک محله بهتر.
وقتی اسبابکشی تمام شد و جعبهها وسط خانه کوچک میلاد تلنبار شدند، تازه فهمید که وسایل قدیمیاش با فضای جدید جور درنمیآیند. بزرگترین معضل؟ تختخواب عظیم و جاگیرش! هر طور که آن را میچرخاند، باز هم نیمی از فضای اتاق خواب را میبلعید.
یک روز، در حالی که میلاد مشغول غر زدن سر این تخت دستوپاگیر بود، آرام، دوست قدیمیاش، سر رسید. آرام با نگاهی تیزبینانه به تخت نگاهی انداخت و گفت:
«میلاد، تو هنوز این غول بیابونی رو نگه داشتی؟»
میلاد با حرص گفت: «چارهای ندارم، تخت لازم دارم ولی این دیگه به درد این خونه نمیخوره. تازه، یه تخت جدید هم کلی خرج داره.»
آرام لبخندی زد و گفت: «ببین، من یه راهحل عالی برات دارم: باکس تخت خواب.»
میلاد اخم کرد: «باکس؟! اون دیگه چیه؟»
آرام مثل همیشه آماده بود برای توضیح دادن:
«ببین، باکس تخت خواب یه جور پایه است که به جای قاب و اسکلتهای سنگین تخت استفاده میشه. در واقع ترکیب تخت خواب و تشکه با روکشی از پارچه که هم سبکه، هم کلی تو فضای اتاق صرفهجویی میکنه. تازه، قیمتش هم خیلی مناسبتر از خرید یه تخت کامل جدیده.»
میلاد سرش را تکان داد: «ولی خب، مگه راحت و بادوامه؟»
آرام خندید و گفت: «کاملاً! کیفیتش خیلی خوبه و از نظر استحکام هم خیالت راحت باشه. حتی مدلهایی داره که زیرش کشو داره، یعنی میتونی کلی وسایل رو هم توش جا بدی و فضای اضافی بگیری.»
میلاد کمی فکر کرد و گفت: «عجب چیزیه! انگار دقیقاً همون چیزیه که لازم دارم. هم جمعوجور، هم مقرون به صرفه، هم چندکاره!»
چند روز بعد، میلاد با تختخواب جدیدش که دیگر شبیه یک کشتی غرقشده وسط اتاق نبود، خیلی خوشحال بود. حالا فضای اتاقش بازتر شده بود، و حتی جا برای یک میز کوچک و یک گلدان گل هم پیدا کرده بود. هر بار که نگاهش به تخت جدید میافتاد، زیر لب میگفت: «آرام همیشه راهحلهای خفنی داره!»
از آن به بعد، میلاد یاد گرفت که گاهی اوقات راهحلهای ساده و هوشمندانه میتوانند بزرگترین مشکلات را حل کنند.