تمامی مقالات

خواب راحت با تشک استاندارد

خواب راحت با تشک استاندارد

خواب راحت با تشک استاندارد

خواب خوشِ آرام

صبح یک روز کاری، آرام با یک لیوان قهوه و حال‌وهوایی کاملاً متفاوت وارد دفتر شد. چشم‌هایش شفاف، لبخندش دلنشین و حالش انگار با روزهای قبل زمین تا آسمان فرق کرده بود. میلاد، همکار کنجکاو او، با تعجب گفت:
ــ «آرام! چی شده که امروز این‌قدر سرحال و خوشحالی؟ نکنه دیشب تو یه اسپا خوابیدی؟»

آرام خندید و گفت:
ــ «تقریباً! راستش یه تشک طبی خریدم. اصلاً نمیدونستم کیفیت خوابم این‌قدر خراب بوده تا وقتی که این تشک جدید رو امتحان کردم.»

میلاد با حالت شوخی گفت:
ــ «اوه! تشک خریدی و این‌جوری شدی؟ یعنی واقعاً معجزه می‌کنه؟»

آرام دست از نوشیدن قهوه کشید و با لحنی جدی‌تر گفت:
ــ «میلاد، باور کن خواب خوب بیشتر از یه معجزه می‌ارزه. این تشک جدید مثل اینه که بدنت باهاش حرف می‌زنه. وقتی دراز می‌کشی، انگار همه وزنت درست پخش می‌شه، ستون فقراتت صاف می‌مونه، و صبح دیگه خبری از کمر درد یا گردن درد نیست.»

میلاد ابرویی بالا انداخت و گفت:
ــ «خب اینا که خوبه، ولی من شب‌ها راحت می‌خوابم. مشکل خاصی ندارم.»

آرام لبخندی زد و گفت:
ــ «تو فکر می‌کنی راحت می‌خوابی. منم همین فکر رو می‌کردم. ولی از وقتی این تشک رو خریدم، فهمیدم خواب راحت یعنی چی. دیگه نیمه‌شب بیدار نمی‌شم که این پهلو و اون پهلو بشم، یا صبح‌ها مثل یه آدم خسته از خواب بیدار نمی‌شم. حتی تمرکز و انرژی‌ام تو روز خیلی بیشتر شده.»

میلاد که انگار حالا کمی قانع شده بود، با کنجکاوی پرسید:
ــ «خب چی شد که تصمیم گرفتی تشک بخری؟»

آرام سری تکان داد و گفت:
ــ «یه شب خوابیدم خونه‌ی یکی از دوستام. اونجا بود که فهمیدم مشکل از تشکم بوده. هر چی فکر می‌کردم چرا صبح‌هام این‌قدر بد شروع می‌شه، تازه فهمیدم تقصیر یه تشک قدیمی و غیراستاندارد بوده.»

میلاد با خنده گفت:
ــ «پس می‌خوای بگی که تشک آدم رو از این رو به اون رو می‌کنه؟»

آرام با اطمینان پاسخ داد:
ــ «نه فقط تشک، کیفیت خوابه که آدم رو از این رو به اون رو می‌کنه. تشک طبی استاندارد فقط یه ابزار درست برای رسیدن به اون خوابه.»

میلاد کمی فکر کرد و با نیمچه‌لبخندی گفت:
ــ «باشه، پس باید برم به تشکم نگاه دقیقی بندازم. شاید وقتش باشه منم یه تغییری بدم.»

آرام قهوه‌اش را سر کشید و با خنده گفت:
ــ «فقط قول بده اگه خریدی و دیدی از خواب خوش شبیه شاهزاده‌ها شدی، به منم یه تشکر کنی!»

آن روز، میلاد در فکر تغییرات کوچک اما مهمی بود که می‌توانست خوابش را بهتر کند. و آرام، با آرامشی که اسمش شایسته‌اش بود، روزش را با انرژی شروع کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *