کشتی شبانه با ملحفه و پایان خوش
شب به نیمه رسیده بود و میلاد، در حالی که در تختش غلت میزد، زیر لب غر میزد: «این چه وضعشه؟ این ملحفه انگار برای کشتی گرفتن ساخته شده، نه برای خوابیدن! رو بالشی هم که انگار از پلاستیک ساخته شده، سرم عرق کرده مثل چشمه!»
صبح روز بعد، با چشمانی پفکرده و موهایی که از عرق به هم چسبیده بود، به کافهای که دوستش، آرام، آنجا کار میکرد، رفت. آرام که صاحب یک فروشگاه کالای خواب کوچک اما شیک بود، وقتی میلاد را دید، خندید و گفت:
«میلاد! چی شده؟ انگار دیشب با تختت جنگیدی!»
میلاد با خستگی جواب داد: «نگو که نمیدونی! ملحفههام هی از زیرم درمیرن، رو بالشیام هم باعث شده سرم خیس بشه، انگار وسط تابستون تو سونا خوابیدم! دیگه خسته شدم.»
آرام، در حالی که فنجان قهوهای مقابلش میگذاشت، گفت: «خب، مشکلت خیلی واضح و راهحلشم سادهست. بیا با من بریم فروشگاه. یه چیزی دارم که مشکل خواب و عرق کردنت رو حل میکنه.»
چند ساعت بعد، میلاد و آرام در فروشگاه ایستاده بودند. آرام یک بسته ست ملحفه کشدوز تشک و بالش را به میلاد نشان داد و گفت:
«این ملحفهها مخصوص تشک طراحی شدن که با کش دور تا دورش محکم میشن و اصلاً از جاشون تکون نمیخورن. دیگه لازم نیست هر شب با ملحفههات کشتی بگیری!»
میلاد سری تکان داد و گفت: «خب، این عالیه. ولی برای این رو بالشی چی کار کنم؟ سرم شبها عرق میکنه و صبح انگار موهام رو تو بارون شستم!»
آرام با لبخند رو بالشی نخی خوشدوخت ست را نشان داد و گفت:
«این هم رو بالشی که از پارچه نخ صد درصد ساخته شده. سبک و خنکه و به پوست اجازه میده نفس بکشه. دیگه خبری از عرق کردن شبانه نیست. تازه، قابلیت شستشوی عالی داره، هر وقت خواستی راحت بندازش تو ماشین لباسشویی. تمیز و تازه مثل روز اول میشه.»
شب، وقتی میلاد روی تختش دراز کشید، احساس کرد ملحفه به زیبایی روی تشک فیکس شده و رو بالشی نخی، خنک و راحت سرش را نوازش میکند. صبح روز بعد، با موهای مرتب و صورتی خندان به آرام پیام داد:
«تو یه معجزهگری! انگار تازه فهمیدم شب خنک و خواب راحت چه نعمتیه!»