فاجعهی آبرنگی در اتاق میلاد به دلیل نبود محافظ تشک ضد آب
میلاد با یک لبخند راضی روی لب، به اتاقش نگاه کرد. تشک جدیدی که تازه خریده بود، درست وسط اتاق جا خوش کرده بود. بوی تازگی پارچه و نرمی بینظیرش حس خوبی به او میداد. بالاخره بعد از مدتها یک تشک درست و حسابی گرفته بود که بتواند شبها راحت بخوابد.
اما… دختر کوچکش، نسترن، هم نظر دیگری داشت!
نسترن عاشق نقاشی بود و امروز تصمیم گرفته بود با آبرنگهایش یک شاهکار هنری خلق کند. او روی تخت نشسته بود و با ذوق و شوق قلمویش را داخل ظرف آب فرو میبرد و رنگها را روی کاغذ پخش میکرد. میلاد که کمی خسته بود، برای چند دقیقه به آشپزخانه رفت تا یک لیوان چای برای خودش بریزد. وقتی برگشت، فاجعه رخ داده بود!
ظرف آب، دقیقاً روی تشک نو و تمیزش وارونه شده بود. اما این فقط آب نبود… بلکه ترکیبی از قرمز، آبی، زرد و سبز بود که حالا مثل یک اثر انتزاعی مدرن روی تشک نقش بسته بود. میلاد با چشمانی گرد شده به لکههای رنگی زل زد.
نسترن با لبخند معصومانهای گفت:
«بابا، قشنگ شده؟ شبیه رنگینکمونه!»
اما میلاد فقط آهی کشید. تشک نو، در کمتر از یک هفته، شبیه تابلوی نقاشی شده بود!
دوست دانا وارد میشود
میلاد که نمیدانست چه کند، با ناراحتی به دوستش، آرام، زنگ زد. آرام صاحب یک فروشگاه کالای خواب بود و همیشه در مورد خواب راحت و نگهداری از تشکها کلی حرف برای گفتن داشت.
آرام بعد از شنیدن ماجرا خندید و گفت:
«میلاد، تو واقعاً هنوز محافظ تشک نخریدهای؟!»
میلاد با درماندگی گفت:
«نه بابا! فکر نمیکردم همچین بلایی سرش بیاد!»
آرام که انگار انتظار این جواب را داشت، گفت:
«ببین، کار از کار گذشته، اما هنوز میتونی اوضاع رو بهتر کنی. یه محافظ تشک ضد آب با پارچهی طرح دار شیک و باکیفیت بگیر، هم تشک رو از لکهها و گرد و غبار محافظت میکنه، هم ظاهر تمیزتری به تختت میده. تازه، دیگه نگران شاهکارهای بعدی نسترن هم نخواهی بود!»
میلاد کمی فکر کرد. راست میگفت! نمیتوانست لکههای فعلی را پاک کند، اما میتوانست از بدتر شدن اوضاع جلوگیری کند. چند ساعت بعد، با یک محافظ تشک شیک و نرم که روی تشکش کشیده بود، به تخت نگاه کرد و نفس راحتی کشید.
نسترن هم با خوشحالی گفت:
«بابا! حالا میتونم نقاشی کنم؟»
میلاد لبخندی زد و گفت:
«فقط روی کاغذ، عزیزم، فقط روی کاغذ!»