نبرد شبانه با ملحفههای یاغی
نبرد شبانه با ملحفههای یاغی
هر شب، داستان خواب سارا با یک ماجراجویی تازه شروع میشد. البته نه از نوع شیرین، بلکه از نوع کشتیکج با ملحفه!
سارا، کارمند یک شرکت تبلیغاتی پرمشغله بود که شبها بیشتر از اینکه بخوابه، درگیر درستکردن جای خوابش میشد. چون ملحفهاش، مثل بچهای لجباز، وسط خواب در میرفت! هر طرفش رو که میکشیدی، طرف دیگه قهر میکرد و ول میکرد. صبحها بیدار میشد و احساس میکرد توی زلزله خوابیده: تشک نصفه بیرونه، بالش از جاش دراومده، و خودش مثل ساندویچ بین پتو و ملحفه گیر کرده!
تا اینکه یه روز، موقع گلایه کردن به همکارش از این مشکلات، یکی از بچهها بهش گفت: «بابا! تو هنوز از اون ملحفههای لیز و بیربط استفاده میکنی؟ یه بار ملحفه کشدوز بگیر، تمومه ماجرا!»
و این شد نقطهی عطف زندگی خواب سارا.
اون شب، برای اولین بار، ملحفه جدید با کشدوز چهارطرفه و ارتفاع دقیق ۲۵ سانتیمتر رو امتحان کرد. ملحفه نیم ست از جنس پنبه نرم و طبیعی، درست مثل آغوش یه دوست قدیمی. نه دیگه خبری از فرار ملحفه بود، نه تکون خوردن بالش.
صبح روز بعد، سارا با موهای مرتب و صورتی آروم بیدار شد. چشمش به ساعت افتاد و گفت: «عجب خوابی رفتم… انگار خودم هم نمیخواستم بیدار شم!»
اون روز، توی جلسه، سرحالتر از همیشه ظاهر شد و بالاخره تونست اون ایدهی طلایی تبلیغاتی رو ارائه بده. هیچکس نمیدونست این موفقیت رو مدیون یک ملحفه سادهست… ولی خودش خوب میدونست!